این وبلاگ برای ترساندن شما ساخته شده است

سلام

شنبه 8 اسفند 1394
12:39
امیر طه میرزایی

سلام

این سایت برای ترساندن است لطفا نظر یادت نره

راستی اگر مایل به همکاری هستید عضو شوید اگر عضو شوید میتوانید مطلب بزاریرید یا به پیشرفت ما کمک کنید پس لطفا عضو شوید

با تشکر

راستی اگر آنلاین هستید هر چند وقت یبار سایت رو ریست کنید چون ممکنه مطلب جدیدی گذاشته شده باشد


[ بازدید : 514 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

+#+#+حتما ببینید مهم ویژه مهم ویژه مهم ویژه مهم ویژه حتما ببینید+#+#+

جمعه 24 ارديبهشت 1395
19:19
امیر طه میرزایی

نمایش این مطلب تنها به اعضا امکان پذیر است
ابتدا ثبت نام کنید يا وارد شويد

[ بازدید : 553 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

گربه جن زده و مرموز (+18)

سه شنبه 21 ارديبهشت 1395
15:45
امیر طه میرزایی

فیلم ترسناک کوتاه (+18)

دوشنبه 20 ارديبهشت 1395
16:38
امیر طه میرزایی

عذر خواهی

جمعه 13 فروردين 1395
12:35
امیر طه میرزایی

دوستان ببخشید چند وقتی نبودمیه مشکلی پیش اومده بود نتونستم مطلب بزارم لطفا عذر خواهیم رو بپذیرید
[ بازدید : 544 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

پری جاده

پنجشنبه 20 اسفند 1394
17:17
امیر طه میرزایی

تو روستاهاي مجاور ما يه خيابون خاكي هست كه از وسط جنگل ها و باغ ها رد ميشه كه يكي ازداستان هايي كه براي اين جاده نقل كرده اند اين است كه اخر شب ها يه زن بسيار خوشگل و زيبا چهره با لباس عروس در كنار خيابون مينشيند و كساني كه تنها رد ميشوند يا حالا نميدانم در چه شرايطي اين زن رو ميبينند.

يه شب من اول هاي شب بود حدود ساعت هاي هفت يا هشت به خونه يكي از دوستام مي خواستم برم خودم تنها بودم براي رفتن بايد از اين جاده ميگذشتم چون اين جاده تنها جاده اي است كه چند ده و روستا رو به هم متصل ميكنه اول هاي شب رفت و امد موتورها و ماشين ها زياده ولي اخراي شب پرنده پر نميزنه خلاصه به راه افتاديم رفتيم

[ بازدید : 579 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

ادامه مطلب

داستان ترسناک در مورد جن در تبریز

سه شنبه 11 اسفند 1394
19:03
امیر طه میرزایی

این داستانی رو که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به ده سال پیش یعنی سال 77.شاید باورتون نشه اما این داستان برای من اتفاق افتاده .من کارمند بانک هستم و کارم افتاده بود توی تبریز.با هزار مکافات رفتیم تبریز ولی مشکلی که بود این بود که من این شهر رو درست و حسابی نمیشناختم به هرحال منم دنبال یه خونه بودم برای اجاره که توی یه بنگاه ملک خونه ایده آل رو پیدا کردم ؛(یه خونه ویلایی با یه باغ بزرگ در اطرافش)به هرحال با املاکیه رفتیم به اون خونه.از ظاهر که خونه خوبی بود واز خونهه خوشم آمد و اجارهش کردیم. با عیال و دوتا پسرم اسباب و اثاثیه رو بردیم به این خونهه.خونه بزرگی با دو تا اتاق خواب و یه حال بزرگ که اتاق ها و حال ، پنجره زیادی داشتند که باغ رو میشد از پنجره حال کامل دید اما ندا،همسرم بهونه میاورد که از باغش شبا ممکنه بترسم اما کو گوش شنوا ولی اون میگفت تو که همیشه خونه نیستی من باید صبح تا شب توی این خونه بمونم و شروع کرد به غرغر کردنو که منم حوصلم نگرفت و از طرفی دیدم گرسنمه رفتم از بقالی سر کوچه یه چیزی بگیرم تا بخورم .وارد مغازه که شدم یه کم کالباس با خرت و پرت گرفتم که بعد از خرید ، بقالیه به هم گفت تازه اومدید به این محل .منم ماجرای اجاره ی این خونه و ورود تازه ی ما به این محل رو گفتم که سر آخری به هم گفت مواظب خودتو وخانواده ات باش که این خونه ی سنگینیه .به حرفاش گوش نکردم چون من از

[ بازدید : 582 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

ادامه مطلب

ده پدری

يکشنبه 9 اسفند 1394
20:53
امیر طه میرزایی

سلام این داستانی رو که میخوام تعریف کنم واسه پسرداییم اتفاق افتاده وکاملا واقعیه

(اززبون پسرداییم)
این قضیه برمیگرده به چهارپنج سال پیش زمانی که من ۲۰سالم بودومجردبودم
روستای ما ازقدیم به سنگین بودن فضاش معروف بوده وهست طوری که اهالیش بارها جن دیده بودن وبعضیا جن زده شده بودن یاصدای حرف زدناشون ازکناررودخونه میومدولی من میگفتم ایناخرافاته درصورتی که ته دلم میدونستم وجودداره و فقط به خودم دلگرمی میدادم که ترس بهم غلبه نکنه

عید بود منم طبق معمول هرسال عیدازتهران میرفتم شمال وتواون روستا بودم خونه ی مادربزرگم نسبت به بقیه خونه ها فاصله ی بیشتری داشت یعنی بقیه خونه ها نزدیک تر به هم بودن اما خونه ی ما دورتراز خونه های روستابود یه جورایی خارج ازروستا بودو بعد خونه مادربزرگم یه قهوه خونه خیلی کوچیک و دوسه تاخونه ی دیگه هم بود

اما

[ بازدید : 467 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

ادامه مطلب

اتفاق ترسناک

يکشنبه 9 اسفند 1394
20:17
امیر طه میرزایی

این داستانی که می خوام براتون بگم داستانی کاملا واقعی... از پدرم ..سرتونو درد نیارم..آقا ماجرا از اونجایی شروع شد که یک شب پدرم رو چند تا مرد غریبه آوردن خونه حال پدرم خیلی بد بود معلوم بود یه اتفاق بدی افتاده که به این حال دچار شده تا حالا پدرمو اینطوری ندیده بودم خلاصه به هر زورو و بدبختی شد پدرم یکم چشاشو باز کرد و دوباره خوابید همش هر شب هزیون می گفت تو خواب داد می زد از خود بیخود می شود تا اینکه یک روز انگار یکم حالش خوب بود منو داداشم که از خودم ۲ سال بزرگ تره با ترس تصمیم گرفتیم بریم پیش بابام و گفتیم بابا جریان چیه ولی اول از گفتن حقیقت فرار می کرد ولی بعد به زور برامو شروع به تعریف کردن کرد....


[ بازدید : 419 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

ادامه مطلب

خانه عجیب

شنبه 8 اسفند 1394
14:29
امیر طه میرزایی

چندی قبل توسط یکی از همکاران با خانواده ای که درگیر پدیده های غیرطبیعی در خانه جدیدشان شده بودند آشنا شده و از من خواستند تا که برای کمک به حل این معضل ناشناخته به دیدارشان بروم. این خانه در یکی از مناطق حومه ای تهران قرار دارد.

ابتدا از پدر خانواده خواستم تا که مشاهدات خود را بیان نمایم اما قبل از اینکه او سخن خود را آغاز نماید صدائی مانند کشیده شدن صندلی بر روی زمین از آشپزخانه شنیده شد . آنها با اشاره به من فهماندند که این یکی از همان پدیده ها است . خب ، چون معمولاٌ پس از ورود به اینگونه از اماکن وقایع مختلفی را تجربه نموده بودم از آقای ... خواستم تا که سخن خود را آغاز نموده و به هرگونه صدا یا عمل غیرطبیعی بی توجه باشند . او سخن خود را اینگونه آغاز کرد:


[ بازدید : 426 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

ادامه مطلب

ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]